تنها راه (2) / (مرورى بر زيارت حضرت صاحب الامر (عج))
صادق سهرابى
|
در شمارهي قبل سخن از داستان انساني بود كه قدر و استمرار و ارتباطِ گستردهي او، گزارش از عظمت او ميدهد. همان گونه كه كارخانهاي با عظمت، نيازمند مهندس توان مند و كارا است، انسان، با اين شاخصهها، ناچار و ناگزير از رهبر و هدايتكنندهاي آگاه و آزادِ از كششها است، تا او را به افقهاي متناسبِ با استعدادهاي سرشار و بينهايت آدمي به جريان انداخته و هدايت كند. رهبر دل سوز و مهرباني كه خود، خليفه و جانشين خدا است، و وصيّ اوصياء، و حافظ اسرار الهي، و بقيّة الله، و انوار زاهره و درخشان، و فرزندِ نشانههاي درخشان و خيره كننده، و فرزند خاندان پاك و مطهر، و جايگاه استقرار علوم نبويّ و مركز علمهاي نبيّ اكرم است.
و با بيان ويژگيهايِ شاخصههاي ديگرِ آن اُسوهي سترگ، ميرويم تا خوشههاي معرفت را در سبد قلب و جان خويش آذين كنيم و در گروه راه يافتگان آستانِ ((باب الله)) و درگاه خدا راهياب شويم.
السلام عليك يا بابَ الله الّذي لايُؤْتي إلاَّ منه؛
سلام بر تو كه آستان و درگاه خدا هستي و تنها، از آن آستان ميتوان به سوي تو راه يافت.
اگر به خانهاي بخواهي درآيي، چاره آن است كه از در آن وارد شوي. در كلام خدا آمده است:(... و اْتوُا البيوت مِنْ أبْوابها...)(1)
((مَنْ أتاكم نجي و مَنْ لم يأْتكم هلك))(2) هر كس به نزد شما آيد تا معبود خويش را بجويد و نحوهي سلوك خويش را به چنگ آورد، او نجات يافته است و اگر از اين درگاه و باب، وارد نشود، هلاكتاش، حتمي و قطعي است.
آناني كه با ((غار)) آشنايي دارند، اين معنا را بيشتر درك ميكنند. در غار، بيحساب نميشود به راه افتاد؛ زيرا، ورود از هر دريچهاي، غارپيما را در فضاي خاصّي وارد خواهد كرد. نيز اگر در بيابان، سرگردان مانده باشي و بدون حساب، به اين سو و آن سو بروي، چه بسا، مرگ را در آغوش كشي. شيطانها، براي به انحراف كشاندنِ انسانها، بابهاي فراواني را در كنار هر باب اصليِ هدايت گشودهاند و آنها را آراستهاند تا دل فريبتر باشند و اين گونه ميخواهند در فضاي شلوغ، با شعارهاي فريبنده از ((سبيل الله)) افراد را باز دارند.
((باب))، نقطهي آغاز است و سرنوشتِ هر حركتي را رقم ميزند، از اين رو، بايد هر ((باب)) و هر ((آستان)) را انتخاب نكرد.
نجات، فقط، در گرو آن است كه از اين ((باب)) به در آيي و وارد شوي: ((مَنْ أتاكم نجي))؛(3) زيرا (تو) به سوي خدا نشانه ميروي و ((بابالله)) هستي و به سوي او دعوت ميكني و ميخواني.
قرآن ميفرمايد: (قل هذه سبيلي أدعو إلي الله علي بصيرة أنا و مَنِ اتّبعني)(4)؛ بگو اين، راه من است. همهي مردم را به سوي خدا دعوت ميكنم، من و پيروانام بر بصيرتي (بزرگ) هستيم.
از امام باقر (ع) روايت شده است كه ((مقصود از اين آيه، حضرت رسول (ص) و اميرمؤمنان علي (ع) و امامان پس از آن حضرت هستند))(5).
((و عليه تَدُلُّون)):
شما مردم را به سوي او راهنمايي ميكنيد و بر تمام راهها، آگاه هستيد و راه و چاه را ميشناسيد و نحوهي حركت و مسير حركت و موانع راه را ميدانيد. ((و به تؤمنون))؛(6) شما سرشار از عشق به خداييد.
((و له تُسلّمون))؛(7) و تسليم او هستيد.
((بأمرِهِ تَعمَلُون))؛ و شما به امر خدا عمل ميكنيد. شما، از تمامي كششها و جاذبههاي دروغين، به دور هستيد. و همهي اَعمال شما از امر خدا سرچشمه يافته است.
((و إلي سبيله تُرْشِدُون))؛ و به راه و سبيل خدا ارشاد ميكنيد. دلالت و راهنمايي شما سبب ميشود كه جهت و سمت و سو، گم نشود، و ارشاد به سبيل و راه هم سبب ميشود كه در ميان مسير، استمرار و اتّصال به حق و رشد، قطع نشود.
اي معصوم از خطا و گناه! ((با تو آغاز ميكنم و با تو ادامه ميدهم))! بي تو، هرگز! ((معكم معكم)).(8)
((و بقوله تَحكمُون))(9) و شما در تمامي اين راه، مطابق سخن خداوند حكم ميكنيد. من، با هستي و با خودم و استعدادهايم و... با ارتباطهاي فراوان و پيچيده، تنيده شدهام و همهي اينها قانونمند است. اگر براساس قوانين حاكم بر آنها، گام بزني و ارتباط برقرار كني، همراه و هماهنگ با نظام هستي خواهي شد و اگر بدون ((حذر)) و بيگُدار به راه افتي، درگيريها و رنجهاي فراوان به بار ميآوري - (فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً)(10) - تا آن جا كه زندگي، جز رنجِ خشك و بيحاصل نخواهد بود، ولي اين شماييد كه با حكم خدا و قانون الهي، تمامي راه را تبيين ميسازيد و ارشاد شما، همراه با احكام و قوانين حقيقي و الهي است.
((و سَعَدَ مَنْ والاكُم))(11)؛ و اين گونه است كه سعادت بشر با دوستي و پيروي از شما گره خورده است، از آغاز تا ادامهي آن.
((وَ هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ))؛ و هلاكت انسان، با عداوت و بيگانگي از شما همزاد گشته است.
از اين رو مييابيم كه سلام، فقط، بر قامت بلند تو ميسزد و تسليم بر آستان تو ميسازد: ((السلام عليك يا بابَ اللّه الذي لايُؤْتي إلاّ منه)).
اگر به اين درگاه آمدي (مَنْ أتاكُم...) آنان با ((دعوت الي الله)) و ((دلالت به سوي او)) همراه با ((ايمان)) (تؤمنون به) و ((اسلام)) (تسلمون له) و ((عملِ خود)) (تعملون بأمره)؛ ((ارشادِ)) بشر را (ترشدون إلي سبيله) براساسِ ((احكامِ)) خدا (تحكمون بقوله) بر دوش خواهند كشيد و سعادت بشر را تأمين خواهند كرد و از هلاكت ابدي نجات خواهند داد.
((السلام عليك يا سبيلَ الله الذي مَنْ سلك غيره هلك))؛ سلام بر تو اي راه خدا كه اگر كسي غير از آن برود، هلاك خواهد شد.
همهي راهها را تجربه كرده است و ((سراب)) بودن آنها را دريافته است و چنگال خونين شيطانها را بر گلوي خود حسّ ميكند و پايان تاريخ(12) را در ((گنداب و سرابِ)) ليبرال - دموكراسي رؤيت ميكند و به دنبال منجي خود، دست و پا ميزند. گرچه هنوز نوچههاي شيطان، با زرق و برقها و ادبيات پرطمطراق، سعي دارند پوسيدگي و گند آن بتها را پنهان سازند، ولي تا كي؟
آنان، ليبرال - دموكراسي را كاملترين و بزرگترين دستاوردِ بشر و نخبگان ميدانند و همه را با قدرت امپراتوري تبليغات و زور، به آن ((معبد)) فرا ميخوانند و مخالفان را تهديد به مرگ ميكنند(13)، ولي بشر، همهي راهها را از استبداد پادشاهي يا استبداد دموكراسي غربي، پيموده و اينك چشم انتظار ((تنها راه)) سعادت است.
ما اگر در هر راهي قدم گذاريم، جزء طرح دشمن و شيطانها قرار گرفتهايم و آسياب او را چرخاندهايم. تو خود هم ((باب الله)) هستي و هم ((سبيل الله)). از اين آستان وارد شدن و در اين مسير و راه حركت كردن، يعني اين كه آغاز و ادامهي همهي مراحل، از شما و با شما است و بدون اين، هلاكت، حتمي است؛ زيرا، شما، بر تمام راه، آگاه، و از كششها آزاد هستيد. در دعوت و دلالت و ارشاد به راه خدا، هيچ كاستي وجود ندارد، تنها، بسته به انتخاب و اقدام من است كه ((مَنْ أتاكم نجي)).
امام صادق (ع) فرمود: ((خدا، خودداري و امتناع فرموده كه كارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براي هر چيزي، سبب و وسيلهاي قرار داد و براي هر سببي، شرح و گشايش مقرّر داشت و براي هر شرحي، نشانهاي - دانشي - گذاشت و براي هر نشانه، دري و بابي گويا نهاد. عارف حقيقي كسي است كه اين در را شناخت و نادان حقيقي، كسي است كه به اين در واقف نگشت. اين بابِ گويا، رسول خدا (ص) است و ما)).(14)
امام صادق (ع) ميفرمايند:... إنّ الله تبارك و تعالي لَوْ شاءَ لَعرَّفَ العبادَ نَفْسَه و لكن جَعَلنا أبْوابَهُ و صِراطَهُ وَ سبيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذي يُؤْتي منه...؛ خداي تبارك و تعالي اگر ميخواست، خودش را بيواسطه به بندگاناش ميشناسانيد، ولي ما را ((ابواب)) و ((صراط)) و ((سبيلِ)) و ((وجه الذي يؤْتي منه)) قرار داد. كساني كه از ولايت ما، رو گردانند و ديگران را بر ما ترجيح دهند، از صراط مستقيم منحرفاند و هرگز، راه اهل بيت: با راه غير آنان برابر و مساوي نخواهد بود. آنان، خود، محتاج پناهندگي به ديگراناند. و آنان، به سوي چشمههاي آبي كدر كه آبراهِ خود را از آبهاي ضعيف و كدر ديگر ميگيرد، رفتهاند. كساني كه سوي ما - اهل بيت (ع) - آمدند، به سوي چشمههاي صاف و زلال آمدند كه آباش، به امر پروردگار، جاري است و تمامي ندارد و هرگز خشك و بيآب نميگردد.(15)
ابوحمزه ميگويد: امام باقر (ع) به من فرمود: ((اي اباحمزه! هر كدام از شما كه ميخواهد فرسخي را پيمايد، براي خود راهنما و بلدي را اختيار ميكند. از آنجا كه تو به راههاي آسمان جاهلتر و نادانتري تا به راههاي زمين، پس براي خود راهنمايي طلب كن.)).(16)
محمد بن مسلم ميگويد، از امام باقر (ع) شنيدم كه فرمودند: ((هر كس دينداري خداي عزّوجلّ را كند، به وسيلهي عبادتي كه خود را در آن به زحمت افكند، ولي امام و پيشوايي كه خدا آن را معيّن كرده، نداشته باشد، زحمتاش پذيرفته نميشود و او گمراه و سرگردان است و خدا، اَعمال او را مبغوض و دشمن ميدارد.
داستان او، همانند داستان گوسفندي است كه از چوپان و گلهي خود، گم شده و تمام روز، سرگردان راه ميرود و برميگردد. چون شب فرا رسد، گلهاي با شبان به چشماش آيد، به سوي آن رفته و به آن فريفته ميشود و شب را در خواب گاه آن گله به سر ميبرد، چون چوبان، گله را حركت دهد، گوسفند گمشده، گله و چوپان را، ناشناس بيند. باز متحيّر و سرگردان در جست و جوي شبان و گلهي خود باشد كه گوسفنداني را با چوپاناش ببيند. به سوي آن رود و به آن فريفته گردد. شبان، او را صدا زند كه ((بيا و به چوپان و گله خود پيوند كه تو سرگرداني و از چوپان وگلهي خود گمگشتهاي)). پس ترسان و سرگردان و گمراه، حركت كند و چوپاني كه او را به چراگاه رهبري كند و يا به جايش برگرداند، نباشد. در همين ميان، گرگ، گم شدن او را غنيمت شمارد و او را بخورد.
به خداي محمد قسم! كسي كه از اين امّت باشد و امامي هويدا و عادل از طرف خداي عزّوجلّ نداشته باشد، چنين است. او، گمگشته و گمراه است و اگر با اين حال بميرد، با كفر و نفاق مرده است.
بدان اي محمد! كه پيشوايان جور و پيروان ايشان، از دين خدا بركنارند. خود گمراهاند و مردم را گمراه كنند. اعمالي را كه انجام ميدهند، چون خاكستري است كه تندبادي در روز طوفاني به آن بتازد، از كردارشان چيزي دستگيرشان نشود، اين است گمراهي دور.)).(17)
انسانِ گمراه و سرگردان از مسير هدايت خارج شده، اين گونه، طعمهي گرگها و شيطانها خواهد شد. ابليس، قَسم ياد كرده است كه بر سر راه مستقيم خدا كمين خواهد كرد: (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمستقيم)(18)
و با جدّيت تمام اِعلام كرده است كه من، در زمين، با تزيين و بزكها، همهي بندگان، جز بندگان ((مخلص)) را ميفريبم: (لَأَزيّنَنَّ لَهُمْ فِي الأْرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أجمعين * إلاَّ عبادَكَ منْهُم الْمُخلَصين)(19). در اين فضايِ ارتباطهاي پيچيده و تأثير و تأثّرها، دشمنان قسم خوردهاند كه اهتمام آنان به ((تزيين و اغوا))ي همگان است. آيا ميتوان بيحساب و بدون راهنماي ((آگاه و آزاد)) به راه افتاد؟ آيا ميتوان هر راهي را تجربه كرد و از ضربههاي مرگ بار، در امان بود، مخصوصاً كه بسياري از راهها، راه بازگشت ندارد و يا بسيار دشوار است؟!
از اين رو ميبينيم كه قرآن، خطاب به بشر ميفرمايد: (يا بني آدَمَ لايفْتِنَنَّكُمُ الشّيطان كما أخْرجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسهُما ليُريها سَؤْاتهما إِنَّهُ يراكم هُو و قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاتَرَوْنَهُمْ إنَّا جَعَلْنا الشياطين أوْلياءَ لِلَّذين لايُؤْمِنُونَ)؛ اي فرزندان آدم! مبادا شيطان فريبتان دهد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند، در حالي كه با وسوسهي خوردن از آن درخت، لباس را از تن آن دو بَر كَند تا بديهايشان را بر آنان آشكار كند. همانا، شيطان و قبيلهاش، شما را از آن جا كه آنان را نميبيند، ميبيند. ما، شياطين را سرپرستان كساني كه ايمان نميآورند قرار داديم.
در بيانات نوراني حضرات معصوم، سلام الله عليهم اجمعين، به اهمّيت فرايند ((آمد و شد)) شيطان و نحوهي ورود و خروج او و رصدهايش اشاره شده است. آنان فرمودهاند:
((اَلّلهمَّ إِنّا نعوذ بك)) بار خدايا! ما به تو پناه ميبريم ((من نَزعاتِ الشيطان الرجيم)) از تباهكاريها - يا وسوسهها - ي شيطان رانده شده ((و كيدِهِ)) و از حيلهي او ((و مكائِدِه)) و مكرهاي او ((و من الثقة بِأَمانيِّهِ)) و از تكيه و اطمينان به آرزوهاي او ((وَ مَواعيده)) و وعدههاي او ((و غرورهِ)) و فريب او ((وَ مصائِدِهِ)) و دامهاي او ((وَ أَنْ يُطْمِعَ نَفْسَهُ في إضْلالِناعَنْ طاعتك)) و از اين كه در گمراه كردن ما از طاعت تو، طمع ميكند و ((وامْتِهانِنا بمعصيتك)) و از خوار ساختن ما به معصيت كردن تو ((أَوْ أنْ يَحْسُنَ عِنْدَنا ما حَسَّنَ لَنا)) يا نزد ما نيكو باشد چيزي - گناهي - كه او براي ما نيكو مينمايد ((أوْ أنْ يَثْقُلَ عَلَيْنا ما كَرَّهَ إِلَيْنا)) يا بر ما سنگين آيد چيزي - اطاعت - را كه او در نظر ما زشت گرداند... تا آن جا كه حضرت سجّاد ميفرمايند:
((اَللهمَّ وَ ما سَوَّلَ لَنا مِنْ باطِلٍ فَعَرَّفْناهُ)) بار خدايا! باطل و نادرستي را كه - شيطان - براي ما ميآرايد، به ما بشناسان ((وَ إِذا عَرَّفْناهُ فَقِناهُ)) و چون آن را به ما شناساندي، ما را از آن نگه داري كن ((وَ بَصِّرْناهُ ما نُكائِدُهُ بِهِ)) و ما را به چيزي بصيرت ده و بينا فرما كه شيطان را كيد كنيم و فريب دهيم ((وَأَلْهِمْنا ما نُعِدُّهُ لَهُ)) و ما را به آن چه كه خود را آماده سازيم، مُلْهَم ساز و الهام بده ((وَأَيْقِظْنا عَنْ سِنّةِ الْغَفْلَةِ بالرُّكون إليه)) و از خواب غفلت كه باعث اعتماد و ميل به او است، ما را بيدار گردان ((وَ أحْسِنْ بِتَوْفيقِكَ عَوْنَنا عليه)) و با توفيق خودت، ما را بر مخالفت با او، به خوي و با احسن وجه ياري فرما(20)
در اين دعا ميبينيم كه چگونه بر مراحل معرفت به تسويل شيطان و وقايه و نگهداري خدا و بصيرت و الهام بر عدّه و عُدّه و يقظه و بيداري از غفلت و اعتماد بر شيطان و طلب كمك و ياري و كسب توفيق الهي در مقابلهي با شيطان، تكيه دارند. اين همه، حاكي از پيچيده عمل كردن حريفِ هوشيار - شيطان مكّار - است.
در دعاي ديگر ميفرمايد: ((وَ أعِذْني و ذُرّيَّتي مِنَ الشيْطانِ الرَجيم؛ من و فرزندانام را از شيطان رانده شده پناه ده ((فَإنَّكَ خَلَقْتَنا وَ أَمَرَتَنا وَ نَهَيْتَنا و رَغَّبْتنا في ثَوابَ ما أَمَرْتَنا و رَهَّبْتنا عِقابَهُ؛ زيرا، تو، ما را آفريدي و به - نيكيها - امر كردي و - از زشتيها - نهي فرمودي و در پاداش آن چه ما را امر كردي، راغب و خواهان ساختي و از كيفر آن ترسانيدي ((وَ جَعَلْتَ لَنا عَدُوّاً يَكيدُنا)) و براي ما دشمني قرار دادي كه با ما مكر ميكند ((وَ سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلي ما لَمْ نُسَلِّطْنا عَلَيْهِ مِنْهُ)) او را دربارهي ما تسلّط و توانايي دادي بر آنچه ما را بر آن دربارهي او تسلّط ندادي ((أسْكَنْتَهُ صُدُورَنا)) او را در سينههاي ما جا دادي ((و أَجْرَيْتَهُ مَجاري دِمائِنا)) و در رهگذر خونهاي ما، روان گردانيدي ((لايَغْفُل إِنْ غَفَلْنا)) از ما غفلت نميكند، اگرچه ما از او غافل شويم ((لاينسي إِنْ نَسينا)) ما را از ياد نميبرد، گرچه ما او را فراموش كنيم ((يُؤْمِنُنا عِقابك وَ يُخَوِّفُنا بِغَيْرِك)) ما را از كيفر تو، ايمن ميسازد و از غير تو ميترساند ((و اِنْ هَمَمْنا بِفاحِشَةٍ شَجَّعَنا عَلَيْها)) و اگر آهنگ كارهاي زشت كنيم ما را بر آن زشتي ها تشويق ميكند و جرئت ميبخشد ((و إِنْ هممنا بعمل صالح ثبَّطنا عنه)) و اگر آهنگ كار شايستهاي را كنيم، ما را از آن باز ميدارد ((يَتَعَرَّضُ لَنا بالشَّهَواتِ)) ما را به خواهش ها و گناهان ميطلبد و در معرض گناهان قرار ميدهد. ((ويَنْصِبُ لَنا بالشُّبُهاتِ)) و شبههها، براي ما بر پا ميكند.(21)
در اين جا، سخن از ((عدوّي)) است كه ((كيد)) ميكند و قلمرو فعّاليّت و تواناييهايش، سكونت در ((صدور)) و ((جريان در مجاري خون)) است و ((غفلت
و نسيان)) ندارد و راهكارهايي مانند ايمن ساختن از عقاب الهي و شجاعت بخشي در انجام دادن گناه و بازداشتن از عمل صالح دارد. شيطان، وجود انسان را با شهوات شخم ميزد تا بستري آماده براي نصب و رشد شبهات بيابد و... .
نجات انسان از دست شيطان مكّار و نيرومند، بدون وجود يك راهنماي ((آگاه و آزاد)) قابل تصوّر نيست. آنان كه با نظام هستي هماهنگ شدهاند و وجود خود را در اختيار يك راهنماي كامل قرار دادهاند، مس وجود را طلا كردهاند و در زندگي سود فراوان بردهاند، ولي آنان كه از اهل بيت: دور افتادهاند و ((باب الله)) را نكوبيدهاند و در ((سبيل الله)) گام ننهادهاند، خوراك آمادهي شيطانها شدهاند و سرمايهي زندگي را باختهاند.
عدّهاي، با اين كه خدا ميفرمايد: (إِنَّهُ عدوٌّ مبين) و (واتّخذوه عدوّاً) در كمال ناباوري، شيطان را بهترين دوست خود ميشمارند و در خلوت و جلوت، دل در غمزهي او نهادهاند: (انّهم اتّخذوا الشياطينَ أوْلياءَ مِن دون الله و يَحْسبونَ أنّهُمْ مُهْتَدونَ)(22) تنها، در ((سبيل الله الذي...)) در راهي كه منتهي به خدا ميشود، بايد گام زد و به فرمان آن جلودار زمان و آگاه بر تمام راه و آزاد از كششها، بايد بود، كه ((مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ)). خارج از آن راه، شورهزار و هلاكت مرگ بار است.
---------------------
پينوشتها:
1) بقره: 189.
2) زيارت جامعه كبيره.
3) زيارت جامعهي كبيره.
4) يوسف: 108.
5) شرح زيارت جامعهي كبيره، شبّر، ص 81 (نقل از اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية، رقم 66، ص 425)
6) زيارت جامعهي كبيره.
7) همان.
8) زيارت جامعه.
9) همان.
10) طه: 124.
11) زيارت جامعه.
12) پايان تاريخ و آخرين انسان، فوكوياما.
13) اشاره به نامهي تعدادي از روشنفكران آمريكا در حمايت از جنگطلبي سران آمريكا.
14) اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، ص 259، ج 7.
15) اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، ص 260 و 261، ح 9.
16) همان، ص 261، ح 10.
17) اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، ح 8 ، ص 259 - 260.
18) اعراف: 16.
19) حجر: 39 - 40.
20) صحيفهي سجاديه، دعاي هفدهم (پناه بردن به خدا از شيطان).
21) صحيفهي سجاديه، دعاي 25 (دعا براي فرزندان).
22) اعراف: 30.
[مجله انتظار شماره 4 : - دعا شناسي] |
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,